اخیرا این رمان جالب را خواندم. داستان مربوط به خطه ی لرستان و یکی از روستاهای آن منطقه است. رودابه دختری است سرراهی که در سبدی در کنار آب پیدا میشود و در این روستا رشد میکند و با امیر ازدواج میکند و حسن از ازدواج آنها حاصل میشود. رودابه زنی ساکت و پُر خیر و برکت و متفاوت در میان مردمان روستاست. اما امیر به خاطر تحولات اجتماعی زمانه و دلش در گروِ مهر دختران شهری است. وقتی امیر به شهر رفته، رودابه بر اثر مریضی فوت میکند و به خاطر برف سنگین، خاکسپاری رودابه به تاخیر می افتد و به قول مردم روستا، زمین پیکر او را قبول نمیکند. روز خاکسپاری امیر شکسته و متنبه از شهر بر میگردد اما موقع تدفین رودابه اتفاقی عجیب در قبرستان می افتد و گویش لُری کتاب از شیرینی های کتاب است. این کتاب هم بلاشک حکایت تک تک ماست که در دام عادات ناپسند و عقاید خرافی و بی مهری نسبت به عزیزان و اطرافیان، گرفتار شده ایم. چنین رمانی؛ تلنگر و درس زندگی است برای ماها. کتاب را انتشارات سوره مهر چاپ کرده است.